انگار این احساس خوشبختی یا نداشتنش به چیزی میگویند که ...

که ماحصل درونی و بیرونی‌ی اطراف ماست !

که اگر تناقضی در بین نباشد

و حجم دانستن با  موقعیت زمان‌مکانی انسان یکی باشد

خوشبختی تو را در بر میگیرد!


که مقدار همه چیزت به همه چیزت می آآآآآید : هه ....

مثل این آدمی که این زیر است !

...............................................................................................

آدمی که در یک زیر زمین به دنیا آمده و همانجا مانده و همانجا بزرگ شده !

از کجا می‌داند که زندگی کردن در زیر زمین چقدر نفرت آور است؟

او برای عیار زندگی‌ی خویش معیار و محکمی در دست ندارد

سراپای این وجود ، بدبختی‌ست و او خود بی‌خبر است

زیرا هیچ چیز که بتواند این بدبختی را نشان بدهد و یا علت آن به شمار رود، به چشم نمی‌خورد